زن در اسلام و مسیحیت

زن در اسلام و مسیحیت

در این وبلاگ به بررسی زن از دیدگاه دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت خواهیم پرداخت...

آخرین نظرات

نویسندگان

فمنیسم 11

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۶ ب.ظ

معرفت شناسی دیدگاه فمینیستی:


« دیدگاه فمینیستی، دیدگاه اقتصادی فعالانه به سود زنان دارد و در پی آن است که جهان بهتری را برای زنان بسازد و گاهی به نظریات اجتماعی خود رنگ و لعاب جذابی می دهد و این خاستگاههای فلسفی باطل را در آن پنهان می نماید.

کسی که به فلسفه اسلامی معتقد است اگر از آبشخور این گونه نظریات که فلسفه های عینی گرایی و تجربه گرایی و حس گرایی مطلق است با خبر باشد هرگز نیم نگاهی هم به این نوع نظریات اجتماعی نمی اندازد.

در نظریه اجتماعی فرامدرن فمینیستی، اولویت و ضرورت انفکاک محیط های زنانه از مردانه، مستقیماً از این مقدمه، نتیجه می شود که ذهن، زبان، فرهنگ، دانش ها و جهان بینی های زنانه با هم تفاوت کامل دارند، آن گونه که زن برای خود، جهانی و مرد نیز جهانی کاملاً متمایز با جهان زن دارد.

اگر همین گفته را بخواهیم بررسی کنیم در حوزه فلسفه معرفت شناسی نیز می توانیم با تحلیلی ساختاری و زیر بنایی به تعدادی از ساختگاه ها و پیش فرض ها دست یابیم.کسی که معتقد است با تغییر تعدادی از هورمون های زنانه و مردانه و با تغییر وضعیت فیزیولوژی و بیولوژی جسم و نوع فعالیت های جنسی، حقیقت ذهن و زبان و فرهنگ و جهان زن با مرد متفاوت می شود، مسلماً باید قائل به نوعی از انواع نسبیت معرفت باشد. عده ای از نسبیت گرایان در حوزه معرفت شناسی برای تبیین نظر خود چنین مطالبی را عنوان می نمایند که:

« علم هر کس نتیجه ترکیب دوگانه ای است که بین داشته های درونی و داده های بیرونی واقع می شود از این رو شناخت هر کس نسبت به حقایق خارجی آن چنان که در نزد خود هستند هرگز به ذهن نمی آیند، بلکه همواره به صورت نسبی پس از ترکیب با قالب های ذهنی در نزد ما حاضر می شوند، پیش فرض های ذهنی نیز قالب هایی هستند که تحت تأثیر انگیزه ها و عوامل مختلف روانی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، شکل می گیرند. »

کسانی که در حوزه شناخت، به تجربیات و محسوسات اصالت می دهند قطعاً باید برای ذهن زن ومرد قالب های متفاوتی را قائل شوند زیرا انگیزه ها و عوامل مختلف روانی، اجتماعی و اقتصادی و برای شکل دادن به این قالب ها در زن و مرد متفاوت است.این گونه خاستگاهها و افکار فلسفی، در حوزه معرفت شناسی، مبانی فلسفی دیگری در حوزه هستی شناسی در پی خواهد داشت. نسبی بودن شناخت، لازمه حتمی اعتقاد به این مطلب است که حقیقت، چیزی جز شناخت هر کس نیست و این معنی نیز می تواند خاستگاههای فلسفی متعدد دیگری داشته باشد.

پیش فرض ها و ذهنیت های فلسفی فمینیست های مارکسیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم نیز در خصوص این مطلب از القاب و عناوین ایشان پیداست.

فلسفه های مارکسیسم و سوسیالیسم که انواعی از فلسفه های الحادی می باشند و اصولاً خاستگاه فکر فلسفی ایشان این است که واقعیتی به جز جهان مادی و محسوسات وجود ندارد و انسان نیز جز با حس وتجربه نمی تواند به واقعیت و حقیقتی دست یابد، تمامی مفاهیم فردی و اجتماعی نیز در این نظام فکری رنگ و بویی از مادیت دارد. و مسلماً نظر ایشان درباره انفکاک و اختلاط محیط های زنانه از مردانه هم مناسب با نظام فکری و جهان بینی ایشان است «دیدگاه فمینیسم های سوسیالیستی که به آن نسبت دوگانه گرایی می دهند می کوشد تا درباره همه مفاهیم به گونه ای تحلیلات خود را ارائه دهد که گویا فقط دو نظام را باز می شناسد: نظام اقتصادی و نظام جنسیت، بر طبق این دیدگاه، مردان تمام جوامع بر زنان اعمال قدرت می کنند. و ایشان باید علل و چگونگی این تسلط را باز شناسد و هدف ایشان پرداختن نظریه ای درباره مردسالاری است که در آن نظریه، فهم اوضاعی که در آن نظام سرمایه داری با سلطه مردان ساخته شده است، میسور باشد تابتوانند به طرفداری از حقوق زن در نظام اجتماعی بپردازند. نظریة مارکسیستی نیز سعی می کند جهان را از دیدگاه «پرولتاریا » (طبقه کارگری ) نشان دهد. » 

« فمینیسم های لیبرال نیز سر در آبشخور افکار فلسفی لیبرالی دارند. « قرائت های مختلفی از خود گرایی وجود دارد: از فرد گرایی آلمانی و فرانسوی تا فردگرایی انگلیسی و امریکایی، از فردگرایی انحصارگرا تا فردگرایی گسترش خواه، از فرد گرایی روش شناختی و معرفت شناختی تا فردگرایی ذره ای و ملکی، و عنصر مشترک در تمام این قرائت ها، نقش محوری فرد است و اصالت فرد جنبه های اجتماعی را نیز حائز است و فمینیسم های لیبرال با نوعی گرایشات اجتماعی در حوزه اندیشه اصالت فرد با انفکاک محیط های زنانه از مردانه مخالفت می کنند «در جامعه شناسی و مسائل اجتماعی مسئله مورد توجه فمنیست های لیبرال یا اصلاح طلب اثبات این امر است که تفاوت های در خور توجه میان دو جنس ذاتی نیستند، بلکه نتیجه اجتماعی شدن و «شرطی سازی نقش جنسی اند » 

همیشه تعدادی از مبادی تصوری و تصدیقی، اصول پایه، اصول موضوعه، اصول متعارفه و پیش فرض های فلسفی، زیر ساخت سیستم های نظریات فرعی و جزئی قرار می گیرد و هر نظریه اجتماعی را که مورد ملاحظه قرار می دهیم بی ارتباط با خاستگاه های فلسفی نیست. چشم اندازهای کلی اسلام و فمنیسم در فلسفه های هستی شناسی و معرفت شناسی و «هست ها» و«نیست ها»، «بایدها» و «نبایدها» و بر داشت ها، جریان هایی به وجود می آورد.به عنوان مثال وقتی فمینیست های فرامدرن به این معنی تاکید می کنند که باید دیواری نفوذناپذیر بین جهان زنانه و جهان مردانه ساخت، در روان شناسی اجتماعی خود از روحیه زن و مرد و رفتار اجتماعی ایشان به نوعی رفتارگرایی،گرایش پیدا کرده اند. از شاخصه های بارز فمینیست های فرامدرن این است که « ایشان با تکیه بر روانشناسی رفتار گرایانه بر حفظ ویژگی های زنانگی تاکید می ورزند و معتقدند که باورهای جهان شمول«فمنیست های رادیکال»، نه تنها غیر قابل دسترسی است، بلکه می تواند اشکال جدیدی از ستم را نیز بیافریند. » 

مبانی تئوریک و مبانی فلسفی و معرفت شناختی و پیش فرض های فلسفی روان شناختی و جامعه شناختی و زبان شناختی خاص این گونه افکار را هدایت می کند و بعضی از حوزه های فلسفه های معرفتی و ادراکی که هم اکنون زیر ساز بسیاری از تئوریها، فرضیات و قضایا هستند، به صورت ضریبی مؤثر در این نظریه ضرب شده است.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۷
Galaxy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">