زن در اسلام و مسیحیت

زن در اسلام و مسیحیت

در این وبلاگ به بررسی زن از دیدگاه دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت خواهیم پرداخت...

آخرین نظرات

نویسندگان

۱۲ مطلب با موضوع «مکتب فمنیسم» ثبت شده است

زمینه ها و عوامل پیدایش فمینیسم:


با وجود آنکه زنان بخش مهمی از جامعه انسانی را تشکیل می دهند و سهم بسیار مهمی در پیشبرد جامعه بشری دارند. اما در طول تاریخ ستم بسیاری به آنان شده است و حقوق و شأن انسانی آن ها رعایت نشده است. اینان در روم باستان از همه حقوق محروم و فاقد هرگونه جایگاه و شأن و منزلتی بودند! 

حتی همچون شی مملوک ،معامله می شدند و از حقوق اقتصادی بهره ای نداشتند.چون اصلا از اطلاق عنوان انسان ،بر آنان دریغ می شد! 

در یونان باستان نیز نه تنها مخلوقی حقیر شناخته می شدند؛بلکه حداقل به عنوان انسان با آن رفتار نمی شد!زن همانند شیء در اختیار مرد بود و او مجاز بود هرگونه رفتاری را با زن انجام دهد . در آن جا زنان بی بهره از هرگونه حقوق انسانی و فعالیت های اقتصادی بودند. 

در ایران عصر هخامنشیان و اشکانیان ،وضعت بهتر از این نبود. وضعیت زنان در عربستان و در دوره جاهلیت قبل از اسلام،رقت بارتر از همه بوده است:در آن جا مردان دارای اختیارات گسترده بوده؛ولی زنان ملک پدران و شوهران تلقی شده و قابل معامله بوده اند!

یکی از بدترین سنت های رایج در جاهلیت،عمل به غیر انسانی زنده به گور کردن دختران بوده است !! 

در میان بعضی از ادیان نیز ـ به دلیل وقوع تحریف در آن ها ـ همین وضعیت ادامه داشت . به عقیده قوم یهود: طبیعت آن جا که از آفریدن مرد ناتوان است زن را می آفریند! زنان و بندگان از رو طبیعت ،محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند.«یهوه» در آخرین بند از فرمان های دهگانه اش به موسی ،زنان را در ردیف چهار پایان و اموال غیر منقول ذکر کرد. یهودیان زن را مایه مصیبت و بدبختی می دانستند. یهودیان قدیم، به هنگام تولد دختر ،شمع روشن نمی کردند. مادری که دختر می زایید ،بایستی دوباره غسل می کرد؛اما پسر که به عهد خود با «یهود» می بالید ،همیشه در نماز خود تکرار می کرد:

«خدایا !تو را سپاسگذارم که مرا کافر و زن نیافریدی». 

این وضعیت اسف بار ،در اروپا ـ حتی در قرون وسطی ـ نیز باقی مانده است . بلکه پیش تر از «ویل دورانت»نقل کردیم که در اروپا تا آستانه قرن بیستم ،زنان از حقوق ناچیزی برخوردار بودند.

در واقع ظهور « فمینیسم» بازتاب ستمگری دولت ها و ملت های مدعی تمدن غربی و اوج مظلومیت زن ،در این کشورها بوده است .زنان اروپایی،تا سده های پیشین نه از حق آزادی برخوردار بودند و نه از حق مالکیت،حق اشتغال،حق مشارکت سیاسی در اجتماع و حق رای و انتخاب کردن و انتخاب شدن!از آن جا که پدیده های اجتماعی به خصوص مسائل حقوقی در طی روند شکل می گیرد فهم دقیق و شایسته آن ها در گرو دانستن ریشه های تاریخی آنها است. زیرا این پدیده ها بازتاب همان ریشه ها و روند تاریخی هستند از این رو برای اثبات ادعای فوق به بعضی از شواهد تاریخی اشاره می شود.

1.در لایحه ای که از سوی مجلس شورای ملی در «انقلاب کبیر فرانسه»(به عنوان لایحه حقوق بشر در سال 1789) تصویب گردید ،مسئله برابری و حقوق انسانی ،فقط برای مردان مطرح شده بود.حتی با برابری قانونی و حضور زن در مجلس به شدت برخورد می شد.این اعلامیه به نام «حقوق مردان»با مخالفت زنان انقلابی فرانسه روبرو شد.خانم«اولیمپ دگونگ»(از رهبرا انقلاب پاریس) و هم رزمایش پس از انتشار اعلامیه جدیدی به عنوان «حقوق زنان» و اعتراض به «اعلامیه حقوق بشری که حق را مختص مردان می دانست » و به جرم ضد انقلابی بودن ،سرشان را زیر تیغ گیوتین از دست دادند. نمایندگان مجلس فعالیت زنان رادر خارج از خانواده برای نظم عمومی خطرناک شمرده و در نتیجه زنان را از انجام کار در خارج از خانه و میان مردان باز می داشتند. همین برخورد یک جانبه با حقوق مردان نیز در اعلامیه استقلال آمریکا مقارن با اعلامیه حقوق بشر فرانسه رخ داد و از حقوق زنان سخنی به میان نیامد.

از این رو در آغاز جنبش فمینیستی در واقع نوعی اعتراض به مرد سالاری آشکار حاکم در غرب بود.

2. ارز سال 1860 به بعد ،اصلی ترین خواسته فمینیست های انگلیسی و آمریکایی ،و کسب حق رای بود؛زیرا متقاعد شده بودند تنها راه دستیابی به فرصت های برابر در درجه اول ،کسب رای است ؛از این رو در سال 1891جنبش سوسیال دموکراسی آلمان؛خواستار حق رای زنان آلمان شد و در اواخر همین قرن ،مبارزات زنان شکل بین المللی گرفت. جنبش بین المللی سوسیالیستی زنان در سال 1907 در اشتوتگارت و پس از آن در سال 1915خواستار اعطای حق رای به زنان گردید. قبل از آن ها نیوزلند در 1893نروژدر 1913 و پس از آن انگلستان در1918 و ایالت متحده آمریکا در 1920، این حق برای زنان به رسمیت شناختند.

موفقیت زنان در کسب حق رای ؛در بعضی از کشورها از قبیل نیوزلند وبرخی از ایالت استرالیا و آمریکا ،فنلاند و نروژدر قبل از جنگ جهانی اول، فمینیست های دیگر نقاط جهان را در مبارزه خود مصمم تر کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۱
Galaxy

معرفت شناسی دیدگاه فمینیستی:


« دیدگاه فمینیستی، دیدگاه اقتصادی فعالانه به سود زنان دارد و در پی آن است که جهان بهتری را برای زنان بسازد و گاهی به نظریات اجتماعی خود رنگ و لعاب جذابی می دهد و این خاستگاههای فلسفی باطل را در آن پنهان می نماید.

کسی که به فلسفه اسلامی معتقد است اگر از آبشخور این گونه نظریات که فلسفه های عینی گرایی و تجربه گرایی و حس گرایی مطلق است با خبر باشد هرگز نیم نگاهی هم به این نوع نظریات اجتماعی نمی اندازد.

در نظریه اجتماعی فرامدرن فمینیستی، اولویت و ضرورت انفکاک محیط های زنانه از مردانه، مستقیماً از این مقدمه، نتیجه می شود که ذهن، زبان، فرهنگ، دانش ها و جهان بینی های زنانه با هم تفاوت کامل دارند، آن گونه که زن برای خود، جهانی و مرد نیز جهانی کاملاً متمایز با جهان زن دارد.

اگر همین گفته را بخواهیم بررسی کنیم در حوزه فلسفه معرفت شناسی نیز می توانیم با تحلیلی ساختاری و زیر بنایی به تعدادی از ساختگاه ها و پیش فرض ها دست یابیم.کسی که معتقد است با تغییر تعدادی از هورمون های زنانه و مردانه و با تغییر وضعیت فیزیولوژی و بیولوژی جسم و نوع فعالیت های جنسی، حقیقت ذهن و زبان و فرهنگ و جهان زن با مرد متفاوت می شود، مسلماً باید قائل به نوعی از انواع نسبیت معرفت باشد. عده ای از نسبیت گرایان در حوزه معرفت شناسی برای تبیین نظر خود چنین مطالبی را عنوان می نمایند که:

« علم هر کس نتیجه ترکیب دوگانه ای است که بین داشته های درونی و داده های بیرونی واقع می شود از این رو شناخت هر کس نسبت به حقایق خارجی آن چنان که در نزد خود هستند هرگز به ذهن نمی آیند، بلکه همواره به صورت نسبی پس از ترکیب با قالب های ذهنی در نزد ما حاضر می شوند، پیش فرض های ذهنی نیز قالب هایی هستند که تحت تأثیر انگیزه ها و عوامل مختلف روانی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، شکل می گیرند. »

کسانی که در حوزه شناخت، به تجربیات و محسوسات اصالت می دهند قطعاً باید برای ذهن زن ومرد قالب های متفاوتی را قائل شوند زیرا انگیزه ها و عوامل مختلف روانی، اجتماعی و اقتصادی و برای شکل دادن به این قالب ها در زن و مرد متفاوت است.این گونه خاستگاهها و افکار فلسفی، در حوزه معرفت شناسی، مبانی فلسفی دیگری در حوزه هستی شناسی در پی خواهد داشت. نسبی بودن شناخت، لازمه حتمی اعتقاد به این مطلب است که حقیقت، چیزی جز شناخت هر کس نیست و این معنی نیز می تواند خاستگاههای فلسفی متعدد دیگری داشته باشد.

پیش فرض ها و ذهنیت های فلسفی فمینیست های مارکسیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم نیز در خصوص این مطلب از القاب و عناوین ایشان پیداست.

فلسفه های مارکسیسم و سوسیالیسم که انواعی از فلسفه های الحادی می باشند و اصولاً خاستگاه فکر فلسفی ایشان این است که واقعیتی به جز جهان مادی و محسوسات وجود ندارد و انسان نیز جز با حس وتجربه نمی تواند به واقعیت و حقیقتی دست یابد، تمامی مفاهیم فردی و اجتماعی نیز در این نظام فکری رنگ و بویی از مادیت دارد. و مسلماً نظر ایشان درباره انفکاک و اختلاط محیط های زنانه از مردانه هم مناسب با نظام فکری و جهان بینی ایشان است «دیدگاه فمینیسم های سوسیالیستی که به آن نسبت دوگانه گرایی می دهند می کوشد تا درباره همه مفاهیم به گونه ای تحلیلات خود را ارائه دهد که گویا فقط دو نظام را باز می شناسد: نظام اقتصادی و نظام جنسیت، بر طبق این دیدگاه، مردان تمام جوامع بر زنان اعمال قدرت می کنند. و ایشان باید علل و چگونگی این تسلط را باز شناسد و هدف ایشان پرداختن نظریه ای درباره مردسالاری است که در آن نظریه، فهم اوضاعی که در آن نظام سرمایه داری با سلطه مردان ساخته شده است، میسور باشد تابتوانند به طرفداری از حقوق زن در نظام اجتماعی بپردازند. نظریة مارکسیستی نیز سعی می کند جهان را از دیدگاه «پرولتاریا » (طبقه کارگری ) نشان دهد. » 

« فمینیسم های لیبرال نیز سر در آبشخور افکار فلسفی لیبرالی دارند. « قرائت های مختلفی از خود گرایی وجود دارد: از فرد گرایی آلمانی و فرانسوی تا فردگرایی انگلیسی و امریکایی، از فردگرایی انحصارگرا تا فردگرایی گسترش خواه، از فرد گرایی روش شناختی و معرفت شناختی تا فردگرایی ذره ای و ملکی، و عنصر مشترک در تمام این قرائت ها، نقش محوری فرد است و اصالت فرد جنبه های اجتماعی را نیز حائز است و فمینیسم های لیبرال با نوعی گرایشات اجتماعی در حوزه اندیشه اصالت فرد با انفکاک محیط های زنانه از مردانه مخالفت می کنند «در جامعه شناسی و مسائل اجتماعی مسئله مورد توجه فمنیست های لیبرال یا اصلاح طلب اثبات این امر است که تفاوت های در خور توجه میان دو جنس ذاتی نیستند، بلکه نتیجه اجتماعی شدن و «شرطی سازی نقش جنسی اند » 

همیشه تعدادی از مبادی تصوری و تصدیقی، اصول پایه، اصول موضوعه، اصول متعارفه و پیش فرض های فلسفی، زیر ساخت سیستم های نظریات فرعی و جزئی قرار می گیرد و هر نظریه اجتماعی را که مورد ملاحظه قرار می دهیم بی ارتباط با خاستگاه های فلسفی نیست. چشم اندازهای کلی اسلام و فمنیسم در فلسفه های هستی شناسی و معرفت شناسی و «هست ها» و«نیست ها»، «بایدها» و «نبایدها» و بر داشت ها، جریان هایی به وجود می آورد.به عنوان مثال وقتی فمینیست های فرامدرن به این معنی تاکید می کنند که باید دیواری نفوذناپذیر بین جهان زنانه و جهان مردانه ساخت، در روان شناسی اجتماعی خود از روحیه زن و مرد و رفتار اجتماعی ایشان به نوعی رفتارگرایی،گرایش پیدا کرده اند. از شاخصه های بارز فمینیست های فرامدرن این است که « ایشان با تکیه بر روانشناسی رفتار گرایانه بر حفظ ویژگی های زنانگی تاکید می ورزند و معتقدند که باورهای جهان شمول«فمنیست های رادیکال»، نه تنها غیر قابل دسترسی است، بلکه می تواند اشکال جدیدی از ستم را نیز بیافریند. » 

مبانی تئوریک و مبانی فلسفی و معرفت شناختی و پیش فرض های فلسفی روان شناختی و جامعه شناختی و زبان شناختی خاص این گونه افکار را هدایت می کند و بعضی از حوزه های فلسفه های معرفتی و ادراکی که هم اکنون زیر ساز بسیاری از تئوریها، فرضیات و قضایا هستند، به صورت ضریبی مؤثر در این نظریه ضرب شده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۶
Galaxy

4- سوسیال فمینیسم

از دیدگاه سوسیال فمینیسم،(تفلیق دو دیدگاه فمینیسم مارکسیستی و رادیکال)ریشه فرودستی زنان،هم نظام جنسیتی مرد سالارانه و هم نظام سرمایه داری بوده است و ر اه رهایی از این وضعیت نیز،علاوه بر اصلاح نظام اقتصادی جامعه و حاکمیت سوسیالیسم،اصلاح وضعیت موجوداز لحاظ فرهنگی وروان شناختی است.


5- فمینیست های پست مدرن

فمینیست های پست مدرن:با نقد تمام نحله های فمینیستی ـ که تفسیری واحد و جهان شمول از جهان و نگاه زنان ارائه می کنند ـ بر نسبیت وجود تفاوت های فرهنگی و فکری تاکید کرده و به چندگانگی و کثرت گرایی در تفکر فمینیستی معتقد بودند.


6- فمینیسم اسلامی

فمینیسم اسلامی پدیده یی نو در کشورهای اسلامی، به ویژه ایران است عمر آن در کشور ما به کمتر از دو دهه می رسد.برخی فمینیسم اسلامی را روش ها و رفتارهایی در زمینه ی اجرای مساوات و عدالت جنسی در قالب ارزش های اسلامی دانسته اند. از میان فمینیسم های اسلامی در خارج کشور می توان از «نیره توحیده » ،‌« افسانه نجم آبادی» پروین پایدار (ناهید یگانه) ،‌هاله افشار یاد کرد.عده ایی نیز در داخل کشور در پاسخ به این سئوال اساسی که تضاد میان باورهای دینی و آموزه های جهان غرب در مسأله ی زن را چگونه می توان پاسخ داد ؟ به فمینیسم اسلامی کشانده شدند.بنابراین فمینیسم اسلامی ،‌محصول مشترک برخی روشنفکران دینی داخل کشور و نیز مخالفان نظام اسلامی در خارج از کشور است.

فمینیسم اسلامی در داخل و خارج غالباً مباحث خود را بر «نسبت فرهنگی» استوار می کند ،‌به این معنا که هر جامعه ایی برای مسائل خود پاسخ بومی دارد که باید در قالب فضای فرهنگی خود،‌مورد قضاوت قرار گیرد آنان همچون بسیاری از گروه های زن گرا، مردسالاری را مسأله ی اساسی زنان در خانواده و اجتماع می دانند و به سمت آرمان های تساوی طلبانه پیش می روند و تفاوت های زن و مرد مسلمان در احکام و قوانین را مورد انتقاد قرار دهند. تلاش آنان بر ارائه ی برداشت های جدید از آیات قرآن و قرائنی از دین این است که به الگوهای شناخته شده ی جهانی نزدیک باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۳
Galaxy

1- فمینیست های لیبرال

فمینیست های لیبرال:ریشه فرو دستی زنان را در وضع قوانین دانسته با تاکید بر آزادی عملکردها،لذت جویی و رضایت خود محورانه،خواستار اصلاح قوانین و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه برای نیل به اهداف برابری طلبانه بودند.


2- فمینیست های مارکسیست

فمینیست های مار کسیست: مالکیت خصوصی را سبب اسارت زنان دانسته، خواستار تغییر شکل نظام اقتصادی به منظور رهایی زنان بوده اند.این نگرش،‌حاصل کوشش های زنان برای گسترش نظریه مارکسیستی است.مشکل اساسی که فمینیست مارکسیست با آن مواجه اند،‌این اصت که خود «مارکس» به وضع زنان در جامعه سرمایه داری توجهی نداشت. اما طرفداران این نگرش می خواهند تحلیل مارکسیستی از جوامع سرمایه داری را با ادغام تبیینی برای فرود دستی زنان در آن، حفظ کنند. اما برای شیوه های ستم مردان برزنان و شیوه های بهره مند شدن آنان از کارخانگی بدون دستمزد زنان،‌به اندازه کافی اهمیت قایل نیستند. اینان دلیل عمده ی ستمدیدگی زنان را بازداشتن زنان از تولید عمومی می دانند.


3- فمینیست های رادیکال

فمینیست های رادیکال،معتقد بودند: از میان تمام تبعیض ها و ستم های طبقاتی ،قومی،مذهبی و نژادی ،بنیان ترین ساختار ستم گری به «جنسیت» تعلق دارد که همان نظام «پدر سالاری»است. رهیافت اساسی این گرایش،از بین رفتن تمایزات موجود میان موجود مؤنث و مذکر است.اعتقاداصلی فمینیست های رادیکال این است که نابرابری های جنسیتی،‌حاصل نظام مستقل مرد سالاری وشکل اصلی نابرابری اجتماعی اند.آنان می گویند تقسیم جنسی کارگر که تحکیم کننده وتقویت کننده نظام سلطه ی مردانه بوده ،‌همواره وجد داشته است. فمینیست های رادیکال اساساً جنبش انقلابی برای رهایی زنان است. طرفداران آن می گویند که هیچ حوزه یی از جامعه، از تبیین مردانه بر کنار نیست و در نتیجه باید در هر جنبه یی از زندگی زنان که هم اکنون طبیعی تلقی می شود تردید کرد و برای انجام امور، شیوه های جدید یافت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۹
Galaxy

اقسام نگرش های فمینیستی:


فمینیسم جنبش آزادی خواهی و برابری حقوق زنان، تاریخ پر فراز و نشیبی را گذرانده و دیدگاه های گوناگونی در این جنبش مطرح شده است.مهمترین گرایش فمینیستی عبارت است از:فمینیسم لیبرال، فمینیسم مارکسیسی، فمینیسم رادیکال،سوسیال فمینیسم، فمینیسم پست مدرن.

در ده های اخیر به ناروا از عبارت فمینیسم اسلامی نیز نام برده و فعالیت زنان مسلمان در راه بر ابری حقوقی خود در کشورهای اسلامی با این عبارت معرفی شده است!!

هدف مورد نظر فمینیست ها -با وجود اختلاف فراوان آنها -جامعه ای است که در آن تفاوت گذاری بر اساس جنسیت جای خود را به تشابه و همسانی در حقوق امکانات و فرصت ها بدهد تا آرمان«برابری در برخورداری از رفاه مادی»تحقق یابد. اصولا بر اساس جهان بینی غرب توسعه در رفاه این دایره آن که تنها امور مادی را شامل می شود غالب فعالیت ها است. از زاویه دیگر مرد سالاری در بعد اجتماعی و پدر سالاری در خانواده ـبه ویژه در خانواده هسته ای ـ همواره مورد انتقاد فمینیست های مختلف بوده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۷
Galaxy

موج چهارم فمینیسم(موج آرام):


موج جدید ،جریان انتقادی به بی بند و باری در روابط جنسی و بی اعتناعیی به تعهد و حفظ حدود در این روابط است.این جریان یک جهت گیری در جنبش فمینیسم است .جریان «قدرت دخترانه» در اوایل دهه 90 میلادی با تفکری ایده آل آغاز شد.دختران شورشی این جریان،مجلاتی برای دوست داران خود چاپ می کردند که در آن با انتقاد از آزار و اذیت جنسی ،امید خود را برای جامعه انسانی تر مطرح می کردند،به خلاف فمینیست های دهه60و70 میلادی با تاکید بر آزادی جنسی، می گفتند حفظ پاکدامنی ،مختص بازنده ها است و با طبیعت بشری سازگاری ندارد و پیشگیری از بارداری باید در اختیار نوجوانان باشد و سقط جنین کار درستی است و در واقع آنان با مفهوم عفاف مخالفت بودند ،چرا که آن را وسیله ای برای ستم مردانه می دانستند.

در موج جدید، فمینیست ها خواستار جنبشی هستند که برای کرامت بیش از حقوق اهمیت قائل شود این جریان حامی زنان است اما در عین حال به معیار های جنسی بالایی معتقد است و شاید این زنان جوان وقتی بزرگتر شوند ،دیگر خود را فمینیست نخوانند چون رهبران جریان فمینیسم نمی توانند آنها را بپذیرند.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۹
Galaxy

موج سوم فمینیسم:


ازنیمه دهۀ 1970-1990، جهان غرب به نقش های سنتی و نهاد خانواده ،‌رویکردی دوباره داشته و از حرکت های تند فمینیسم موج دوم کاسته شد،‌زیرا آثار سوء افراط در حرکت های زن مدارانه ،‌بیش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روز افزون در محیط خانواده و محیط کار و عدم امنیت جنسی ، از آثار دوره پیش بود. فمینیسم های مدرن در دهه های اخیر سعی می کنند با ظاهری زنانه و رفتاری ظریف، تمایز خود را از زنان به نمایش بگذارند.

موج سوم فمینیسم از اوایل دهه ۱۹۹۰ آغاز می شود. فمینیسم که در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در اوج خود به سر می برد در اواخر قرن بیستم با مشکلات زیادی مواجه شد و در نتیجه در سرازیری انحطاط افتاد. شکاف ها و دسته بندی های آشکاری در درون جنبش زنان به وجود آمد. دولت های تاچر و ریگان در دهه ۱۹۸۰، که با معضلات ناشی از روابط آزاد جنسی مانند: افزایش ناهنجاری های رفتاری، سوء استفاده ها و از همه مهم تر ازدیاد نسل بی هویت مواجه شده بودند، آشکارا با این نهضت ستیز کرده و خواستار اعاده از دست رفته ارزش های خانوادگی شدند.

فمینیست ها که به بسیاری از اهداف اصلی شان دست یافته بودند، آنقدر به سمت افراط پیش رفتند که حتی زمینه پیدایش نهضت مقابل تحت عنوان «نهضت مردان» را مساعد کردند.

این مسائل، معضلات، بروز ناهنجاری ها و در نهایت از دست رفتن ارزش ها و جایگاه واقعی زن در جامعه سبب شد که فمینیسم در اوایل دهه ۱۹۹۰ یک فرآیند اعتدال را تجربه کند. به ناچار جناح مبارز و انقلابی آن کنار گذاشته شده و با یک چرخش عجیب به ستایش و اهمیت به دنیا آوردن فرزند و نقش مادری پرداختند.

اندیشه های برخی از پست مدرن ها همچون میشل فوکو و ژاک دریدا در برانگیختن این موج تأثیر بسزایی داشته است. علاوه بر این خانم جین بتکه الشنین با نوشتن کتاب مرد عمومی، زن خصوصی (۱۹۸۱) تلاش نموده دیدگاه های افراطی و رادیکال در موج دوم را تعدیل نماید. برخلاف موج دوم، فمینیست ها در این موج بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف تأکید می ورزید. آنان معتقد به احیای مادری بوده و از خانواده فرزند محور و همچنین زندگی خصوصی دفاع می کنند.

اگر در فمینیسم های امواج قبلی ،‌زنان بالقوه و به صورت عام ،‌خواهر یکدیگر قلمداد می شدند،‌اما بی توجی فمینیسم ها نسبت به نیازها و خواستهای زنان اقلیت های قومی در جهان اول و به طور کلی جهان سوم، مورد انتقاد زنان غیر سفید پوست قرار گرفت. این گونه بیگانگی موجب رشد گروه های فمینیسم سیاه پوست شد ،که پیگیر پیشینه و هویت خویش بودند و جنبش فمینیسم را از نظر سازماندهی بیش از پیش دچار تفرقه کرد. انشعاب در نگرشهای فمینیسم رخداد و هم مورد نقد جدی نظری،‌از جمله از سوی پست مدرن ها قرار گرفت و درباره ی فمینیسم امروزی می توان با این جمله هم آوا بود که:

«فمینیسم ها را کلیتی بدانیم با تقسیمات فرعی و مستقل ... فمینیسم ، نه مکتب فکری جا افتاده ،‌که مبحثی پویا و درگیر مبارزه است.» 

فمینیست های موج سوم با تقبیح فرهنگ مردم سالاری ـ به عنوان ریشه ستم های وارد بر زنان- کانون این فرهنگ را در «تفسیر جهان» و نحوه نگرش به آن می دانند که در د انش های مختلف بروز یافته است.برای رهایی از این فرهنگ، باید با نگاه زنان به جهان نگریسته و از جهان تفسیری زنانه ارائه شود.از این رو ،بایستی حوزه های مطالعاتی خاص و با رویکردی فمینیستی که معطوف به تفسیری زنانه از اخلاق،الهیات،معرفت شناسی و فلسفه سیاسی و....است ایجاد و در آن پژوهش کرد.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۸
Galaxy

موج دوم فمینیسم:   


موج دوم فمنیسم از دهه ۱۹۶۰ آغاز می شود. سیمون دوبووار با نوشتن کتاب جنس دوم (۱۹۴۹) و بتی فریدن با نگارش کتاب زن فریب خورده (۱۹۶۳) تأثیر اصلی و مهم را در برانگیختن این موج داشتند. از دیگر متفکران مهم در این موج می توان به کیت میلت نویسنده «سیاست جنسی» (۱۹۷۰) و جرمان گرییر خواجه زن (۱۹۷۰اشاره کرد. موج اول تا حدی توانست وضعیت زنان را در رابطه با برخی از مسائل بهبود بخشد. گسترش آموزش و پرورش، شایستگی زنان برای ورورد به مشاغل متعدد، قانونی شدن سقط جنین، پرداخت دستمزد برابر به زنان، برخورداری از حقوق مدنی برابر و گسترش امکانات کنترل موالید از جمله نتایج مهم تلاش ها در موج اول بود و این موفقیت سبب شد تا برخی از فمینیست ها به دنبال قدم برداشتن در گام های بعدی باشند. هدف اصلی و مهم فمینیست ها در موج دوم نجات زن در واقع از دست مردان مطرح شد. اینان معتقد بودند، دستیابی به حقوق سیاسی و قانونی برابر با مردان هنوز مسأله زنان را حل نکرده است، بنابراین صرف رهایِی زنان از نابرابری ها کافی نبوده بلکه باید زنان را از دست مردان نجات داد.

اما در نظر آنها نجات زنان هم تنها از راه اصلاحات تدریجی امکان پذیر نبود بلکه نیاز به یک فرآیند ریشه ای و انقلابی داشتچرا که اساسا از نظر فمنیست ها نظریه های موجود عمیقا جنس گرا و غیرقابل اصلاح هستند.

همان طور که بیان شد، موج دوم نجات زن از هرگونه قیدی را دستمایه حرکت خود قرار داد، حتی قیدهای ارزشی را و می توان گفت که هدف مستتر اصلی در این موج، رواج آزادی روابط جنسی بود و چون همه ارزش ها در این عرصه مانند عشق، همسری، مادری، حیا، عفت و... در تعامل با مرد قرار می گرفت، نجات زن از دست مردان به عنوان تیتر و سرلوحه جریان فمینیسم قرار گرفت. هرچند نتیجه و فرآیند این حرکت، در نظام سرمایه داری و لیبرالی چنان به نفع مردان بود که گویا اساسا مردان قدرتمند این تئوری را سفارش داده اند! علاوه بر این که جنسیت آزاد و بدون قید و بند زن، خود نقش بسزایی در درآمدزایی مردان ثروتمند و صاحبان سرمایه داشت.

در این دوره فمینیست ها با تاکید بر تجرد و تقبیح ازدواج و تشویق زنان به بروز رفتارهای مردانه در سطح وسیع و شرکت گسترده در فعالیت های اقتصادی ،این موج را تشدید کردند! شعار زنان بدون مردان 1) مبارزه برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل در کشورهای غربی 2) ظهور جنبش آزادی زنان در تمام امور، از جمله حق تسلط بربدن و روابط جنسی از سال 1965 ، 3) کاهش ازدواج و زاد و ولد افزایش آمار طلاق و تضعیف نظام خانواده که خود نشانه ی صبر واستقامت زنان در طلب حقوق شان تلقی گردیده 4) ایجاد موسسات فراوان فرهنگی و مطبوعاتی زنان 5) به دست آوردن قدرتهایی در زمینه ی اقتصادی و سیاسی 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۶
Galaxy

موج های فمینیستی:


جنبش های فمینیستی را اززوایای مختلف می توان دسته بندی کرد.یک تقسیم بندی براساس دیدگاه های عقیدتی و نگرش های سیاسی است که به لیبرال،مارکسیست وسوسیال وپست مدرن بپردازند.اماتقسیم بندی دیگرجنبش فمینیسم ازمنظر جامعه شناسان و بر مبنای مقطع تاریخی است.از نگاه آنان ،جنبش فمینیستی به سه موج تقسیم می شود و هریک از این سه موج ،مقطع تاریخیِ خاصی را در بر می گیرد و اخیرا سخن از موج چهارم به میان آمده است:


موج اول فمینیسم:


موج اول فمینیسم در سال ۱۸۳۰ شروع شد. در بعد نظری مری ولستون کرافت با نوشتن کتاب حقانیت حقوق زن (۱۷۹۲) تأثیر اصلی را بر این موج گذاشت. پس از وی جان استوارت میل با همکاری همسر اولش هری تیلور کتاب انقیاد زنان (۱۸۶۹) را نوشت که تأثیر مهم بعدی را بر این موج گذاشت. نگارش این کتاب در حالی صورت گرفت که زنان در دوره ویکتوریا، در اوج سرکوب به سر می بردند. می توان گفت اساساً اندیشه حقوق لیبرال کلاسیک، زمینه اصلی بروز این موج به شمار می رود، دیدگاهی که برخاسته از اندیشه جان لاک بود.

در بعد عملی، گسترش حقوق مدنی و سیاسی، بویژه اعطای حق رای به زنان، خواسته و هدف اصلی این موج جلوه داده می شد، هر چند که اهداف اصلی واقعی، از جمله دستیابی زنان به کار آموزشی، آموزش و کار، بهبود موقعیت زنان متأهل در قوانین، حق برابر با مردان برای طلاق و متارکه قانونی و مسائل پیرامون ویژگی های جنسی و... که همگی در راستای اهداف اقتصادی و در جهت آزادسازی نیروی کار ارزان زنان بود، به عنوان اهداف فرعی مطرح می شد.

در دهه ۱۹۲۰ زنان به هدف اصلی شعاری خود، یعنی حق رای دست یافتند. البته نه همه زنان در همه کشورهای غربی. چنانچه حتی تا ۴ دهه پس از آنان زنان در کشوری چون سوئیس حق را‡ی نداشتند. اما در هر حال این باب باز شد.

با دستیابی به این هدف دوران وقفه فعالیت فمنیست ها آغاز شده و به جز فعالیت برای صلح خواهی، فعالیت دیگری نداشتند. البته رسیدن به حق رای، تنها دلیل توقف فعالیت فمنیست ها نبود، بلکه اساسا شرایط حاکم بر آن دوران ایجاب می نمود که فمنیست ها فعالیت جدی نداشته باشند. چرا که از سویی قحطی و بیکاری فراگیر شده بود و فرصت مناسبی برای طرح موضوعاتی چون احقاق حقوق زنان در دست نبود و از سوی دیگر پیدایش جنبش های اقتدارگرا، از جمله فاشیسم و نازیسم و مهم تر از آن وقوع دو جنگ جهانی خانمانسوز اول و دوم، مهمترین عواملی بودند که فمینیست ها را در آن دوره مهار کرده و آنان را از فعالیت جدی بازداشت. لذا چاره ای نداشتند که با تکیه بر دستیابی به حق را‡ی به بهانه تحقق یک هدف، فقط در همان عرصه سیاست، آن هم به عنوان دفاع از صلح، در بقای جریان ایجاد شده به عنوان فمینیسم بکوشند.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۴
Galaxy

تاریخچه فمینیسم:


در موردتاریخ شروع فمینیسم توافقی وجود ندارد، برخی ، تاریخ شروع جنبشهای فمینیستی را از قرن نوزدهم ودر اروپای غربی می دانند. هر چند در قرن پانزده ، شانزدهم وهفده از اصطلاح فمینیسم استفاده نشد. از آن جمله دانوون (2000) می نویسد: «زنان اروپای غربی از قرن 15 به بعد خواستار رفع خشونت علیه زنان ، تجاوز ومزاحمت جنسی و ایجاد حقوق برابر با مردان درآموزش وپرورش وشان اجتماعی شدند». اما به طور مشخص وسازمان یافته ، برای بررسی تفکرات وعملکردهای فمینیستی ، بررسی تفکرات فمینیستهای شاخص از قرن هیجده تاکنون بهترین راه جریانشناسی فمینیسم محسوب می شود.

قرن هیجدهم که به عصر روشنگری شهرت یافته است. تفکرات لیبرال و خصوصاً آموزه "حقوق طبیعی " جان لاک که در آن برای همه افراد انسانی در همه زمینها حقوق مشابه قائل است. مبنای اعلامیه آمریکایی استقلال (1776 م) واعلامیه فرانسوی حقوق بشر(1789م) گردید این دو اعلامیه نتیجه نهایی انقلابهای این دو کشور محسوب میشود. زنان در انقلاب فرانسه با ایجاد باشگاهها ودرآمریکا با شرکت فعال در جنبش لغو برده داری ومنع مصرف مشروبات الکلی، در پیروزی انقلاب نقش مهمی ایفا کردند.

اما اعلامیه حقوق بشر فرانسه مورد انتقاد زنان فرانسوی که در انقلاب نقش فعالی داشتند ، قرار گرفت در سال 1791 م یکی از همین زنان به نام «اولمپ دوگوگ» اعلامیهای خیابانی تحت عنوان "حقوق زن" منتشر واعلامیه را که بصورت لایحه ارائه شده بود، به اتفاق آراء رد کرد وسپس «دوگورگ» سرخود را زیر گیوتین از دست داد. در آمریکا هم با پیروزی جنبش لغو برده داری در قانون اساسی (1866م) فقط به مردان حق رای داده شد ، بنابراین زنان تصمیم به مبارزه با تبعیض گرفتند.

در یک نگاه تاریخی با توجه به ظهور وافول فمینیسم در بستر زمان ، آن را به چند موج تقسیم می کنند که هر موج شامل گرایشها وایده های مختلف ومتکثر فمینیسی است . لازم به ذکر است در خصوص زمان ظهور وافول موج های فمینیسم هم نظر قاطعی وجود ندارد.برای بیان مجملی از سابقه و تاریخچه این نگرش فکری،‌خوب است feminism را در فرآیند موج های آن مورد بررسی قرار دهیم.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۳
Galaxy